BTS, Roman

#زندگی_من
#پارت_بیست_و_یکم

(ویو تهیونگ)

چو- اقا من دیگه میرم، فقط قبلش میتونم یک چیزی بهتون بگم؟
من- بله البته!
چو- یوشی اولین بارش هست که مریض میشه، تازه امروز وقتی برگشتید بهم گفت. فقط خواستم بگم اگه میشه یکم بیشتر مراقبش باشید.. اخه دختر بچس، خانواده شم از دست داده، نیاز به توجه زیادی داره..
من- چشم خانوم چو، ازتون خیلی ممنونم که بهم گفتید.
..
بعد از دراوردن لباسام روی کاناپه نشستم.
[یعنی اون جوجه کوچولو برای اولین بار مریض شده؟] مدام به رفتاراش فکر‌میگردم و پوزخند میزدم.. توی دلم مدام میگفتم[جوجه کوچولو مریض شده..]
(ویو یوشی)
[حس میکنم اون میفهمه که پریودم، یعنی میدونه؟ اگه بدونه چه برخوردی باهام میکنه؟ اگه پشتم لکه بیوفته چی؟؟؟ اگه سوتی بدم چی؟؟] سوالات بیخودی که تو ذهنم بود موجب خجالت الکی میشد.
موهامو تو مشتم کردم و چنگ میزدم

من- اَههههههههه بسه!

نباید بزارم خجالت بکشم، از جام بلند شدم و با شدت از اتاق خارج شدم.
روی پله ها بدو بدو میکردم که یهو تهیونگ و توی چند قدمی خودم دیدم.
[وااااای الان ذوب میشم]

تهیونگ- چته! چرا اینقد میدویی!
من- ا...
تهیونگ- برو ی چای بریز!
من- چشم، الان میارم
[خب، خوبه، مثل همیشه سرد، پس هیچی نمیدونه!]
هوففف، بریم چای بریزیم براش.

من- هوم هوم هوم...

برای خودم با ریتم آواز میخوندم،، این کار بهم انرژی زیادی میده.

من- هوم هوم هوم... آی!

لیوان مخصوص تهیونگ از دستم افتاد و شکست![بدبخت شدیییییییییییییی!]
دلم میخواست گریه کنم و بغض گرفتم.[قبرت کنده س! اصلا فهمید؟!]
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
دیدگاه ها (۱)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

ادامه پارت ۷

پارت۱۴# حلقه_سکوت ویو تهیونگ * بعد از شستن ظرفا حسابی خسته ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط